عیدقربان است و کرده ام نفسم ذبح شرعی چو ذبح مولایم
هر شب از عشق رب خالق بار می گذارم دلم لب دیوار
می نهم روی زرد در شب تار بر زمینی که هست از گل و خار
همچو مولای خوب و دل سوزم میروم سوی خالق پاکم
تا شود قلب نرم من تسلیم می زنم کارد همچو ابراهیم
بر دل خسته وشکسته وزار تا شود حول نقطه ی پرگار
تا نباشد در آن جز عشق خدا تن دهد برهرآن چه اوست رضا
نظرات شما عزیزان: